رازی که بٓرِ غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرمِ راز است شرح شکن زلف خم اندر خم جانان کوته نتوان کرد که این قصه دراز است.. حافظ
ادامه نوشته »هر کجا هستم، باشم، آسمان مال من است. پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
من به سیبی خوشنودم و به بوییدن یک بوته ء بابونه . من به یک آینه ، یک بستگی پاک قناعت دارم . من صدای پر بلدرچین را ، می شناسم ، زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه ء عادت از یاد من و تو برود . زندگی جذبه …
ادامه نوشته »در خرابات مُغان نور خدا می بینم
در خرابات مُغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
ادامه نوشته »به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من!
به سراغ من اگر می آیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است که خبر می آرند، از گل واشده ی دورترین بوته خاک. روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی ست که صبح به سر تپه ی معراج شقایق …
ادامه نوشته »گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!
با خنده کاشتی به دل خلق٬ “کاش ها” با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش! معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها ایزد که گفته …
ادامه نوشته »در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی…!گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت …
ادامه نوشته »تو را آن گونه می خواهم
تو را آن گونه میخواهم که باغی باغبانش را شبیه مادر پیری که میبوسد جوانش را تو را در یک شب بارانی غمگین سرودم که نمیدانم زمانش را، نمییابم مکانش را من آن سرباز دلتنگم، که با تردید در میدان برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را …
ادامه نوشته »خوردیم چو گنجشک به دیوار بلورین
خوردیم چو گنجشک به دیوار بلورین پنداشته بودیم که این پنجره باز است سید حسن حسینی
ادامه نوشته »شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد؛ تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد…! سعدی
ادامه نوشته »باید غبار صحن تو را طوطیا کنند
باید غبار صحن تو را طوطیا کنند « آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق خیل ملائکند رضا یا رضا کنند. سید حسن رستگار
ادامه نوشته »مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید خیره بودم به تو و جرأت لبخند نبود هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هرچند نبود کاظم بهمنی
ادامه نوشته »عشقت آموخت به من، رمز پریشانی را
عشقت آموخت به من، رمز پریشانی را چون نسیم از غم تو بی سر و سامانی را بوی پیراهنی اِی باد بیاور، ورنه غم یوسف بکُشد عاشق کنعانی را… حسین منزوی
ادامه نوشته »این شـب جـمعه مُـردد گـشته ام درکار خویش
این شـب جـمعه مُـردد گـشته ام درکار خویش… مانده ام العــفو گویم یا بـگویم…یاحسیـــن… صلی الله علیک یا ابا عبدالله
ادامه نوشته »چقدر تشنگی لحظه افطار خوش است
چقدر تشنگی لحظه افطار خوش است چقدر عرض ادب ساحت دلدار خوش است سحر و نم نم باران و کمی حال دعا اگر آن لحظه شود موعد دیدار خوش است سر لیلی بنویسید سلامت بادا سر مجنون بنویسید روی دار خوش است درد اگر از غم هجران تو باشد …
ادامه نوشته »توصیف حیاش صد غزل میخواهد
توصیف حیاش صد غزل میخواهد سی برنامه ماهِ عسل میخواهد با شعر نمیشود به معشوق رسید برخیز که اقدام و عمل میخواهد لا_ادری
ادامه نوشته »پیش آی دمٖی جانم زین بیش مرنجانم
پیش آی دمٖی جانم زین بیش مرنجانم ای دلـبـر خـنـدانـم آهسته که سرمستم مولانا
ادامه نوشته »شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم
شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم بر هم زدهٔ زلف نگارم چه توان کرد صائب تبریزی
ادامه نوشته »